حقوق عمومی
حقوق عمومی قواعدی است که بر روابط دولت و ماموران با مردم، حکومت میکند و سازمانهای دولتی را منظم میسازد. پس تمام مقرراتی که مربوط به قوای سهگانه و طرز اعمال حاکمیت دولت و سازمانهای عمومی است از قواعد حقوق عمومی به شمار میروند.
در یک تعریف کلی میتوان بیان نمود: «حق عمومی مربوط به شخصیت انسان و ناظر به روابط دولت و مردم است.»
قواعد حقوق عمومی، امری است. یعنی اشخاص، حتی با تراضی بین خود نیز، نمیتوانند از آنها سرپیچی کنند. هدف حقوق عمومی، حمایت از منافع جامعه و ایجاد آسایش، امنیت و نظم عمومی است. به همین جهت هیچکس نمیتواند حقوقی را که به او اعطا شده بر خلاف هدف اصلی آن بکار برد و در پناه اجرای حق آسایش عمومی را بر هم زند یا آن را وسیلة رسیدن به هدف های نامشروع خود قرار دهد.
این مبحث در سه گفتار تنظیم گشته که در گفتار نخست، تعریف آزادی و در گفتار دوم اقسام آزادی مورد بررسی قرار می گیرد. وگفتارسوم به حدود آزادی اختصاص دارد.
بیتردید، دلپذیرترین کلمهای که در این چند قرن اخیر گوش انسان را نواخته است، کلمه «آزادی» میباشد. در عین حال، این کلمه جنجالیترین وظریفترین بحثها را نسبت به کلمات و مفاهیم اجتماعی مشابه خود از قبیل عدالت و مساوات و غیره در پی داشته است. درباره مفهوم و تعریف آزادی سخنان بسیاری گفتهاند، تا جایی که به گفته آیزابرلین: «نویسندگان تاریخ عقاید، بیش از دویست معنای گوناگون برای این کلمه ضبط کردهاند.»[1]
یکی از مهمترین و شاید اساسیترین موضوع در آیین دادرسی کیفری، تحقیقات مقدماتی میباشد که این مرحله مربوط به پیش از رسیدگی و صدور حکم نهایی دادگاه میباشد و شامل مرحله کشف جرم و مرحله تحقیق میباشد در این مرحله آزادیهای فردی افراد در معرض خطر قراردارد. مشتکی عنه از طرفی متهم به ارتکاب جرم است و از سوی دیگر مراعات اصل برائت در موردش لازم و حیثیت و شرافت و آزادی و آبرویش محترم است.
«فکر آزادی خواهی و حمایت فرد در برابر جامعه، اندیشمندان را بر آن داشت تا قوانین کیفری را به نفع متهم اصلاح کنند، در حقیقت دریافتهاند که متهم طرف اصلی و مهم دادرسیهای جزایی است. تمام ماجراهای غمانگیز دادرسیهای جزایی به خاطر انسان نگونبختی است که متهم نامیده میشود و به حق یا ناحق مورد تعقیب قرار گرفته وآبرو، شرف، حیثیت، آزادی و حتی حیات او در معرض نابودی است. برای متهم باید حق آزادی کافی و متناسب شناخته شود تمام امکانات در اختیار او قرار گیرد تا بتواند از خود دفاع نماید.»[2]
همانقدر که ممکن است یک بیگناه محض در اختیار دستگاه قضایی باشد، ممکن است یک بزهکار بزرگ را روبروی خود داشته باشد نباید فراموش کرد همان طور که ما انسانیم و آزادی مطلوبمان است لطمه به آزادی خود و نزدیکانمان ناگوارمان میکند دیگران نیز که ارباب رجوع دستگاه قضایی میباشند شایستگی آنها برای بهرهبردای از آزادی از ما و اطرافیان ما کمتر نیست، بنابراین بیتوجهی در محدود کردن آزادی متهم، نه تنها حیثیت و شخصیت خود متهم را خدشهدار میکند بلکه سرنوشت و آبروی خانواده وی را نیز متاثر میسازد.
«آزادی» از واژهها و مفاهیم مقدس و والایی است که در طول تاریخ، مورد ستایش واقع شده است، قرآن کریم، یکی از فلسفههای بعثت انبیاء را آزادی انسانها و رهایی آنان از قید اسارتها میداند: «و یصبح عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم[3]» رسولان الهی و معصومان همواره بر جایگاه بر ارزش آزادی در زندگی فردی و اجتماعی بشر تاکید کردهاند. حضرت علی(ع) خطاب به فرزند گرامی خویش امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرآ» همچنین امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به دشمن میفرماید:«یا شیعه ال ابی سفیان ان لم یکن لکم دین، و کنتم لا تخلفون المعاد؛ فکونوا احرارا فی دنیاکم…»[4]
خداوند متعال در آیه 78 سوره حج میفرماید: قرار ندادیم بر شما در دین عسر و حرج و در آیه 49 سوره کهف میفرماید: هر کس خواست ایمان بیاورد و هر کس خواست کفر بورزد. سرانجام در آیه 3 سوره انسان میفرماید: ما انسان را هدایت کردیم حال او سپاسگزار این نعمت است یا کفران به آن در دوره معاصر نیز در بین تمامی ملل «آزادی» ارزش والا و جایگاه بالایی دارد. یکی از شعارهای عناصر انقلابهای مردمی در قرون اخیر آزادی است، به طور مثال: در انقلاب کبیر فرانسه آزادی در کار برابری، برادری از شعارهای اصلی این انقلاب بود که سپس از اصول قانون اساسی فرانسه شد. به موجب اصل دوم این قانون:«شعار جمهوی،آزادی، برابری و برادری است.» بر این اساس در این گفتار نخست مفهوم لغوی و سپس به مفهوم اصطلاحی آن پرداخته می شود
واژه آزادی در معنای مختلفی به کار رفته است بعضی از اهل لغت آزادی را در مقابل بندگی قرار دادهاند چنان چه آزاد را در مقابل شخص مملوک قرار دادهاند[5]. بعضی دیگر آزادی را به معنای بیقیدی و رهایی تعریف نمودهاند[6] و برخی نیز به معنای قطع تعلق از امری[7]، و عدهای به معنای مختار و مخیر دانستهاند[8] و برخی آوردهاند آزادی حالتی است در انسان که به موجب آن شخص میتواند آن طور که اراده کند رفتار نماید. در نهایت عدهای نیز به معنای جوانمردی، کریم، برگزیده دانستهاند.[9]
شاید بتوان گفت درمیان تمامی کلمهها و واژهها هیچ کدام به قدر واژه، آزادی دلپسند و محبوب نباشد. از آن جایی که تاریخ بشر تماماً آکنده از ظلم و جور و استبداد بوده است، طبیعی است که هیچ کلمهای به اندازه آزادی برای او جالب توجه و شیرین نباشد. همچنین کلمه آزادی ازجمله کلماتی است که فراوان مورد تفسیرهای ضد و نقیض قرار گرفته است. اما آن چه که از لابهلای تمامی تفاسیر و تعاریفی که علمای سیاست و حقوق از آزادی کردهاند میتوان دریافت این است که اغلب معنای آزادی را به «عدم مانع» تفسیر و تعریف نمودهاند، مونتسکیو در تعریف آزادی میگوید: «آزادی یعنی این که انسان حق داشته باشد هر کاری که قانون اجازه داده و میدهد بکند و آن چه که قانون منع کرده و صلاح او در آن نیست مجبور به انجام آن نگردد.»[10] در اعلامیه حقوق بشر فرانسه در تعریف آزادی آمده است «توانایی انجام هر کاری که موجب ضرر و زیان دیگران نباشد.»[11]
مفهوم اصطلاحی آزادی نیز از مفهوم لغوی آن دور نیفتاده است و ابهاماتی در آن وجود دارد، زیرا «هر چند آزادی به معنای رها شدن از قید است، خود نیز نیاز به قید دارد، آزادی بدون قید سایهای از ابهام را بر سر خود دارد.»[12]
از آزادی به معنای اصطلاحی آن تعریفهایی شده است که به آنها اشاره میکنیم برخی اندیشمندان تنها آزادی محدود و مشروط را ارج می نهند و معتقدند که آزادی مطلق نه دست یافتنی است و نه مطلوب. و چنین استدلال میکند که:«بشر به حکم این دو سرشت خود دو قطبی آفریده شده، یعنی موجودی متضاد است و به تعبیر قرآن مرکب از عقل و نفس یا جان علوی و تن است، محال است بتواند در هر دو قسمت وجودی خود، از بینهایت درجه آزادی برخوردار باشد. رهایی هر یک از قسمت عالی و سافل وجود انسان، مساوی با محدود شدن قسمت دیگر است.»[13]
علامه طباطبایی در معنای آزادی فرموده است: «آزادی به آن معنا که امروز به خود گرفته بیش از چند قرن از عمرش نمیگذرد و شاید موجب آن هم همین تمدن تازه و جوان اروپایی بوده باشد، اما معنای این کلمه از زمانهای خیلی پیش در فکر وذهن آدمی جلوه داشته است و در افق آروزهای او میدرخشیده است. این معنا ناشی از یک اصل طبیعی و تکوینی است، که به نام اراده در نهاد انسان به ودیعه گذارده شده و همین اراده است که انسانها را به عمل وادار میکند. چیزی که هست آنکه، چون انسان موجودی اجتماعی است، طبیعی است به سوی اجتماع سوق داده شده و داخل اجتماع میشود. انسان به موجب ویژگی اجتماعی داشتن همیشه اراده و افعال خود را در ضمن اراده و افعال دیگران قرار داده است و همین معنا موجب شده که در برابر قانون فروتنی نموده تسلیم باشد، چه آنکه این قانون است که با ایجاد مرز و حد، اراده و اعمال انسانها را تعدیل نموده، آنها را در حدی معین نگه میدارد، پس همان طبیعتی که آزادی اراده و عمل را ایجاب میکند، خود به عینه موجب محدودیت آن نیز میشود و آزادی ابتدایی را از او سلب میکند.
علامه مرحوم محمدتقی جعفری در بررسی معانی آزادی نوشتهاند: برای تعریف آزادی، بررسی سه موضوع دیگر که عبارتند از «رهایی»، «آزادی»، «اختیار» بسیار ضرروی به نظر میرسد؛
1ـ «رهایی»؛ آزادی عبارت از برداشتن قید یا زنجیر یا هر عاملی که موجب بسته شدن مسیر جریان اراده در یک یا چند موضوع میشود… رهایی باز شدن قید از مسیر جریان اراده به طور نسبی است، بنابراین هیچ حالت رهایی، توضیح دهنده، موقعیت پس از برداشته شدن قید نیست.